به هيچ طلا فروشي اعتماد نكنيد، مخصوصاً اگر آشنا باشد.
تجربه اول:
بنده تا قبل از ازدواج هيچ گونه تجربهاي در خصوص خريد طلا نداشتم. پس از پايان مراسم عقد و عروسي، تعدادي النگو و پلاك ناهمگون روي دستمان مانده بود كه چارهاي نداشتيم مگر اين كه همه را بفروشيم و طلاي يكدستي خريداري كنيم. به همراه همسرم به چند مغازهي طلا فروشي مراجعه كرديم و پس از پرس و جوي قيمت و مشاهدهي طلاهاي چند مغازه، يكي را همسرم پسنديد و با فروشنده وارد مذاكره شديم. احساس كردم چه آدم متين و قابل اعتماد و منصفي است. هم طلاهايمان را گرانتر از سايرين خريد و هم قيمت طلاها را علي الظاهر خوب حساب كرد. خوشحال و خرم از مغازه خارج شديم و براي خريد گوشواره به مغازهي ديگري رفتيم. ديدم قيمت طلاي ساخته را خيلي بالا ميگويد. عرض كردم ما همين الان ۵ تا النگو خريديم به فلان قيمت. فروشنده با اطمينان گفت: «امكان نداره!». فاكتور را به او نشان داديم و در كمال تعجب به ما نشان داد كه طلا را با قيمت ديگر و گرانتري به ما فروخته است. بلافاصله به مغازهي اولي مراجعه كرديم و گفتيم شما قيمت واحد را يك چيز گفته بودي و قيمت كل را جور ديگري حساب كردي. دستپاچه شده بود و دوباره خودش حساب كرد و گفت: «بله ظاهراً اشتباه شده است» 5 عدد النگو به پول آن موقع شده بود 90 هزار تومان كه بعد از محاسبه مجدد معلوم شد 10 هزار تومان زياد گرفته است. پول را پس گرفتيم و پيش طلا فروش دوم رفتيم.
طلا فروش دوم با يك ژست قهرمانانه از اين كه توانسته بود ما را راهنمايي كند، اعتماد ما را به خود جلب كرده بود و ما هم نه فقط آن يك بار بلكه بارها از او خريد كرديم. در يكي از دفعاتي كه براي خريد طلا پيش او رفته بوديم، همسرم از روي صداقت گفت: «ما ديگر به شما اعتماد داريم و مستقيم ميآييم پيش شما» از آن به بعد احساس كردم در برخي موارد قيمتها را بالاتر از ساير مغازهها حساب ميكند و اين موضوع در خصوص فروش يك ربع سكه برايم كاملاً مسجل شد. از آن روز به بعد او نيز برايم يكي بود مثل بقيه كاسبها، به معناي واقعي كاسب!